عنایات امام زمان (عج) به مردم !
- دعای امام عصر(عج) برای علامه مجلسی...
- فتوای اشتباه شیخ مفید و عنایت غیبی امام عصر(عج)...
- دعای امام عصر(عج) برای تولد شیخ صدوق...
دعای امام عصر(عج) برای علامه مجلسی
درباره ولادت «علامه محمد باقر مجلسی» آورده اند:
عالمی بزرگوار از اهل خراسان که با «علامه محمدتقی مجلسی» رفاقت داشت به زیارت عتبات عالیات مشرف شد. وی در اثناء بازگشت از عراق، در خواب دید که:
وارد خانهای شد که پیامبر(ص) و دوازده امام معصوم(ع) همگی به ترتیب نشسته اند و بعد از امام دوازدهم(عج)، عالمی خراسانی نشسته است. در این موقع، علامه محمدتقی مجلسی وارد شد و شیشه گلابی آورد و پیامبر(ص) و امامان(ع) از آن گلاب استفاده کردند و به عالم خراسانی نیز گلاب دادند. آنگاه علامه مجلسی رفت و قنداقهای را به دست گرفت و به خدمت رسول خدا آورد و عرض کرد: «برای این طفل دعا کنید تا خداوند عالم او را مروج دین گرداند». حضرت رسول(ص) هم آن قنداقه را گرفتند و دعا فرمودند. بعد از آن، پیامبر(ص) قنداقه را به دست علی(ع) داد و فرمود: «برای او دعا کن». آن حضرت نیز قنداقه را به دست گرفته و دعا کردند. پس از آن به دست یکیک امامان داده و همه آن انوار الهی دعا کردند. در آخر حضرت صاحب الامر(عج) آن را پس از دعا به دست آن عالم خراسانی داده و او نیز دعا کرد.
چون عالم خراسانی از خواب بیدار شد، به طرف اصفهان حرکت کرده و بر علامه محمدتقی مجلسی وارد شد. در آن موقع علامه شیشه گلابی آورد و آن عالم استفاده کرد. وی سپس به داخل رفت و قنداقهای را آورد و به دست آن عالم داد و فرمود: «این کودک امروز متولد شده؛ شما برای او دعایی بنمایید».
آن عالم خراسانی خواب خود را به یاد آورد و برای پدر علامه مجلسی تعریف نمود.
آن قنداقه، نوزادی به نام محمدباقر بود که بعدها «علامه محمدباقر مجلسی» شد و با زحمات بسیار علوم و احادیث اهلبیت(ع) را زنده نگه داشت.
فتوای اشتباه شیخ مفید و عنایت غیبی امام عصر(عج)
شخصی روستایی خدمت شیخ رسید و سؤال کرد: «زنی حامله فوت کرده و حملش زنده است؛ آیا باید شکم این زن را پاره کرده و طفل را بیرون بیاوریم و یا این که با آن حمل، او را دفن کنیم»؟ شیخ پاسخ داد: «با همان حمل او را دفن کنید»!
آن مرد برگشت. در میان راه دید سواری از پشت سر می تازد و میآید، چون نزدیک رسید، گفت: «ای مرد، شیخ فرموده است که شکم آن زن را پاره کرده و طفل را بیرون آورده و زن را دفن کنید». آن مرد چنین کرد.
پس از چندی ماجرا را برای شیخ نقل کردند. شیخ فرمود: «من کسی را نفرستادم و معلوم است که آن شخص صاحب الامر (عج) بوده است. حالا که در احکام شرعیه خطا میکنم، همان بهتر که دیگر فتوا ندهم». لذا به خانه رفت و در خانه را بست و بیرون نیامد و پاسخ مراجعین را نمیداد.
تا اینکه از سوی حضرت ولی عصر(عج) توقیعی (نامهای) برای شیخ بیرون آمد با این مضمون که: «وظیفهی شماست که فتوا بدهید و وظیفهی ماست که شما را حمایت کرده و نگذاریم که در خطا بیافتید». پس از این دستور، شیخ بار دیگر بر مسند فتوا نشست.
نقل شده است که در مدت 30 سال، 30 توقیع از ناحیه مقدس امام عصر(عج) برای شیخ مفید صادر شد و در عنوان توقیع نوشته بود: «للاخ الاعز السدید الشیخ المفید» یعنی «برای برادر گرامی و استوار، شیخ مفید».
هدیه امام عصر(عج) به مامقانی
«شیخ عبدالله مامقانی» میگوید: یک شب هنگام نوشتن کتابی، به "کتاب رهن «تهذیب» شیخ طوسی" احتیاج پیدا کردم. هر قدر فکر کردم که در این وقت شب کتاب را کجا پیدا کنم، فکر به جایی نرسید.
در همان حال دلم شکست و اشکم جاری شد. به امام زمان(عج) متوسل شدم و عرض کردم: «سیدی! من برای شما زحمت میکشم و این کار مال شماست. پس شما باید به من کمک کنید».
ناگهان گویا به من الهام شد که در میان کتابهای پاره و اوراق باطلهای که در گوشه طاقچه اتاق بود بگردم. با اینکه قبلاً چندین بار آنها را زیر و رو کرده بودم و حتی احتمال هم نمیدادم که مطلوب من آن جا باشد. بلافاصله از جا برخاستم و مجدداً آنها را جستجو کردم. ناگهان به نسخهای از کتاب تهذیب برخوردم که با خط بسیار جالبی نوشته شده بود. فوری آن را برداشتم و مورد استفاده قرار دادم.
آن کتاب چند روزی نزد من بود و مطالب آن را مورد استفاده قرار دادم. بعد از پایان کارم آن کتاب ناپدید شد و هرچه گشتم آن را نیافتم.
دعای امام عصر(عج) برای تولد شیخ صدوق
درباره ولادت «شیخ صدوق» آمده است: پدر وی «علی بن بابویه» خدمت «ابوالقاسم حسین بن روح» نایب خاص امام عصر(عج) رسید و نامهای برای آن حضرت نوشت و در آن نامه از حضرت خواست که در حق او دعا نماید تا خدا به او فرزندی عنایت فرماید.
چون نایب خاص حضرت، جواب نامه را آورد علی بن بابویه دید که حضرت نوشته است: «قد دعونا الله لک بذلک و سترزق ولدین ذکرین خیرین» یعنی «ما دعا کردیم درباره حاجتت، و بزودی خداوند دو پسر نیکوکار به تو عنایت میکند».
به برکت دعای حضرت، خداوند به او دو پسر عنایت نمود: «ابو جعفر» و «ابو عبدالله» ؛ که ابو جعفر کنیه «محمد بن علی بن بابویه» معروف به شیخ صدوق و کتاب بزرگ «من لایحضره الفقیه» را نوشت.
سؤالات علامه حلی از امام عصر(عج)
«علامه حلی» شب جمعهای به زیارت سیدالشهداء(ع) میرفت؛ تنها بود و بر الاغی سوار شده و تازیانهای در دست داشت.
در بین راه، شخص عربی پیاده به همراه علامه راه افتاده و با هم به صحبت مشغول شدند. چون مقداری راه رفتند، علامه متوجه شد که این شخص مرد فاضلی است. پس برخی مسایل علمی مطرح کرد و بیشتر متوجه شد که همسفرش مردی متبحر و صاحب علم و فضیلت است.
علامه مشکلاتی که برایش در علوم پیش آمده بود را یک به یک از آن شخص سؤال میکرد و آن شخص نیز همه آنها را جواب میفرمود تا این که به مسألهای رسیدند که آن شخص فتوایی داد و علامه آن فتوا را رد کرد و گفت: «حدیثی برای فتوای شما نداریم». آن مرد پاسخ داد: «حدیثی در این باب، شیخ طبرسی در تهذیب ذکر کرده است. شما از اول کتاب تهذیب فلان قدر ورق بزنید در فلان صفحه در سطر چندم این حدیث را مشاهده خواهید نمود».
علامه تعجب کرد که این شخص چه کسی است که این همه علم دارد؟
آنگاه علامه از آن شخص پرسید: «آیا در زمان غیبت کبری، میتوان امام زمان(عج) را زیارت کرد یا نه؟». در این هنگام تازیانه از دست علامه افتاد. پس، آن شخص بزرگوار خم شد و تازیانه را از روی زمین برداشت و در دست علامه گذاشت و به علامه فرمود: «چگونه صاحبالزمان را نمیتوان دید در حالی که دست او در میان دست توست؟!».
پس، علامه بیاختیار خود را از روی الاغ به زیر انداخت که پای آن حضرت را ببوسد و غش نمود. چون به هوش آمد، کسی را ندید. به خانه برگشت و به کتاب تهذیب مراجعه کرد و آن حدیث را در همان صفحه و سطری که حضرت نشان داده بود، ملاحظه نمود.
منبع: داستانهایی از زندگی علماء، تألیف محمدتقی صرفی، دفتر نشر برگزیده قم. (با تصرف و ویرایش)