سخنرانی استاد محسن قنبریان با موضوع " نگرانی بداء "

سخنرانی استاد محسن قنبریان با موضوع " نگرانی بداء "

 

سخنرانی استاد محسن قنبریان با موضوع « نگرانی بداء » .. + متن سخنرانی

 

امروز سخنرانی حجت الاسلام قنبریان با موضوع دلواپسی های بداء را به همراه متن آن برای شما مخاطبان عزیز سایت انتظار ظهور آماده کردیم..

لطفا با نظرات و پیشنهادات و انتقادات خوبتان به تقویت سایت کمک کنید

 

 

 

دانلود صوت سخنرانی:

 

 

سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین شیخ محسن قنبریان با موضوع دلواپسی بداء

 

 

حجم: 10 مگابایت

 

 

 

 

 

 

متن سخنرانی:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خیلی کوتاه و مختصر می‌خوام از سه تا بداء و تأخیر در فرج امام زمان(علیه السلام) پرده بردارم و درس بسیار مهمی را ازش بگیریم که بدون اون درس، شاید ناله‌های ما به جایی نرسد.

چون حرف باید مستند و محکم باشد و به خیال و به وهم آغشته نشود از یک حدیث نورانی در کافی شریف شروع میکنم که ابوحمزه ثمالی آمد پیش امام صادق(علیه السلام) عرضه داشت که من یک خبری را از بابات امام باقر(ع) شنیدم یه خورده برای من عجیبه. می‌خوام به شما عرضه بکنم ببینم شما تأیید می‌کنید این خبر را یا نه.

آقا گفت بگو.

خبر این بود که امام باقر(ع) فرموده: خدای متعال برای این کار -یعنی فرج اهل بیت عصمت و طهارت- سال 70 هجری را در نظر گرفته بود، ‌حسین بن علی(علیه السلام) کشته شد، خدای متعال غضب کردند مردم را و فرج را به سال 140 هجری انتقال داد (یعنی همین دوره‌ای که امام صادق(ع) در آن است) و بعد امر ما را دوباره لو دادید قبل از اینکه به سال 140 برسیم، تعبیر امام باقر(ع) این است: ما این موعد را برای شما دوستان نزدیک گفتیم شما آن را افشا کردید -خب طبیعتا دشمن هم یک کارهایی کرد- پس از آن دیگر خدای متعال موعدی معین نساخت.

تأخیر افتاد اما دیگه موعدش را به شما نگفتن.

حالا ابوحمزه نگاهش به دهان مبارک امام صادق است که چی میگه، این را تأیید میکنه یا نه.

امام صادق فرمود: بله همین، بله همین جور بوده.

 

 

یک سؤال مقدری را جواب بدم: که آقا اگر سال 70 می‌بود که ما باید سه چهار امامی می‌شدیم دیگه به امام دوازدهم نمی‌رسید، اگر سال 140 ام بود ما دیگه باید شش امامی یا هفت امامی می‌شدیم به امام دوازدهم نمی‌رسید؟

نه این جوابش روشنه، فرج اتفاق می‌افتاد. می‌شد زمان حسین بن علی(علیه السلام) حکومت بیتفه دست اهل بیت، امام بعدی امام بعدی، امام دوازدهم زمین را پر از عدل و داد کنه. یعنی هم قرار دوازده امام سر جاش باشه هم اینکه امام دوازدهم زمین را پر از عدل و داد میکنه. ولی فرج شروع بشه بیاد تا اینجا. نه دچار کرب و بلا بشن، که امام حسین(ع) اینجور گرفتار کرب و بلای عظیم الهی بشه و بعدش امام بعدی در کرب و بلا، امام بعدی در کرب و بلا، امام زماننا هذا که امام زمان(ع)  هنوز در همان کرب و بلاست.

 

کامل کنم یک روایت دیگر را.

در بحار شریف جلد 47 هست که جابر بن یزید میگه کسی آمد پیش امام باقر(ع) گفت که قیام کننده بعد شما کیه؟ این قائم کیه که باید بیاد یه کاری بکنه؟ امام باقر(ع) با دستاش زد سر شانه امام صادق(ع) گفت این است قائم آل محمد.

قیام قرار بود توسط امام صادق(ع) شروع بشه، بلکه قرار بود توسط اباعبدالله انجام بشه. بداء حاصل شد افتاد عقب. مقدمه چینی کردند برای امام صادق(ع) دوباره افتاد عقب، دیگه وقتش را معلوم نکردند، خدا میدونه چند بداء دیگه حاصل شده.

این تا اینجا، بداء سوم را الان میگم. یعنی قطعا بداءهای بیشتر دیگری بوده، این سومینی که ما می‌خواهیم ازش حرف بزنیم در زمانه ما بوده.

حالا نکته‌ای که از همینجا باید بگیریم اینه که خیلی مهمه: هر بدائی که اتفاق افتاده مقارنش یک بلائی برای امام و شیعیان خاصش اتفاق افتاده. اگر فرج اتفاق نیفتاد مقابل فرج اتفاق میفته. که مقابل فرج چیه؟ در دعاها میخوونیم: «و فرج عن کل مکروب» مقابلش «کرب» است مقابلش بلاست.

نگاه بکنید قرار بود سال 70 اتفاق بیفته، مقدمات چیده شده بود، امیرالمؤمنین، امام مجتبی(ع) یاری لازم نشد اتفاقاتی که باید اتفاق بیفته از سوی شیعیان، که میگم کیای شیعیان مقصر اصلی هستند. آدرس دور دست ندیم، بله هر نوجوانی گناه بکنه این ضربه میزنه به امام زمان(ع). تو رو به خدا بیاید دست از این شوخی‌ها دست برداریم که مثلا یک گناه من الان فرج امام زمان رو عقب میندازه.

یه دانه درشت‌هایی یه خیانت‌هایی می‌کنند که اینجور هی میره عقب. مثلا یک نوجوانی حالا یک نگاهی به نامحرمی کرده، این هم بده اینهم ضربه میزنه اینهم در غیبت بی‌اثر نیست، اما نگاه کردن به یک نامحرم تا الان عقب انداخته؟! فرج‌های دیگه که در امت‌های دیگه زود افتاد همه اینها پاک و معصوم شدن که این اتفاق افتاد؟! این را باید پیدا کنیم.

 

درس اول اینه: که کنار هر بدائی یک بلایی است.

اباعبدالله الحسین(ع) به بلا کشیده شد. قرار بود امام صادق قیام بکنه، نشد، امام موسی بن جعفر به بلا افتاد. بلایی که بعد از امام حسین ین نظیره. قرار فرج بود نشد بلا از همون سمت اومد. یک روز در کرب و بلا هفتاد کشته، حالا چهارده سال زندانی.

به حسب نقل بحار الانوار اون مقداریش که زندانی نبود هم بعضی وقت‌ها در روستاهای دور دست جهان شیعه و جهان اسلام، مثل این روستاهای سوریه در غار بود به شکل ناشناس. بلای عظیم...

باز امام صادق(ع) در یک حدیث دیگری فرمود به یکی از دوستانشون -وقتی تأخیر افتاده بود- گفت: برو خودت رو آماده بالا کن. به خدا سوگند بلا به شیعیان ما نزدیکتر از سیل به دامنه کوه است و بلا نخست ما را می‌گیرد بعد خوبان شیعان را.

اولش و شدیدترش به اباعبدالله میرسه بعدش به جناب اباالفضل بعدش به حبیب بن مظاهر بعدش به مسلم بن عوسجه. بعدش به تک تک گل‌هایی که ائمه قبلی پروراندند. اول به موسی بن جعفر میرسه بعد خوبان از علویان را اینجا و اونجا لای دیوار میذارن. بعد اونها رو در سیاه چال‌های نمور، شصتا شصتا سر میبرن صدتا صدتا سر میبرن تو چاه میندازن. بلا از اما شروع میشه، این درس اول.

 

بداء سوم کجا بوده؟

عرض میکنم نه به لحاظ تاریخی، خدا میدونه چند تا بداء دیگه اتفاق افتاده که ما خبر نداریم.

این نقل را از آیت الله بهجت میکنم که به کار ما بیاد، اون بداء سوم (تأخیر سوم) که ملازم دوره ما بوده است.

بنده خودم از آقا مرتضی تهرانی شنیدم –شاید دوستان دیگر هم شنیده باشند درجمع عمومی هم تعریف کردند حالا در جمع خصوصی با توضیحات بیشتر گفت- ایشون مستقیماً از آیت الله بهجت شنیده بودند یعنی وسطه یه دونه آقا مرتضی است.

آقای بهجت فرموده بود که کسی در لبنان که خودم میشناسمش –و ظاهرا با خود آیت الله بهجت هم ارتباطاتی داشته- ایشون بسیار آدم صالحی است تشرفاتی دارد محضر حضرت مهدی(سلام الله علیه)

یه بار تشرف پیدا میکنه، حضرت بهش میگه که حاضری با هم بریم نجف؟

میگه در معیت شما چه از این بهتر که بریم نجف. میگه دو سه قدم برداشتم یه باره دیدم شهرمون روستامون عوض شد ما نجفیم –طی الارض شده بود- رفتیم در کوچه‌های نجف، در خونه‌ی یک مرجعی –که اسم اون مرجع مهم نیست اسمش رو هم البته برای ما گفت- در زدن. خادم آمد او آقا را نشناخت ما را اهنمایی کرد رفتیم پیش یک پیرمردی مرجعی که به علت کهولت سن و وزنشون روی زمین بود ولی تا آقا رو دید به یه حالت ..... عجیبی پا شد خودش رو انداخت سر پای آقا، تعظیم و تکریم.

آقا نشست احوال پرسی معمول که شد، شروع کرد به فارسی حرف زدن (زبان اون مرجع) من عرب لبنانی دیگه نمی‌دونستم چی میگه. هیمن طور که آقا حرف میزد هی دیدم صورت این مرجع تو هم رفت گریه کرد بی‌تابی کرد خیلی بی‌تاب شد.

آقا یه چیزهای دیگری گفت که ظاهرا تسلیتی بهش میداده یه دلگرمی بهش میداده، او یخورده آروم شد، معانقه‌ای کردیم و خداحافظی کردیم

برای من سؤال بود که آقا چی گفت؟ تو راه می‌خواستم بپرسم اما گفتم باید آقا خودش اگر صلاح بدونه

آقا به من گفت که میدونی چی گفتم به این پیرمرد که اینجور گریه کرد؟

گفتم نه آقا

گفتم که خودت رو آماده کن یه چند صباح دیگه –که روزش رو هم معلوم کرده بود که دقیقا چقدر دیگه- خودت رو آماده کن که دیگه تمام داره میشه دوره‌ات و داری میری. وصایاتو بکن اموال همه اینهایی که هست. دلیل گریه‌ی او این بود، پیرمرد به من گفت که آقا شما بار قبل به من وعده ظهور دادید، گفتید تو زنده‌ای که من ظهور می‌کنم، الان اومدی میگی که امرت رو جمع بکن. چه اتفاقی افتاده؟

آقا فرمود که قرار بود اما بداء حاصل شد.



منبع: به سوی ظهور

 

 

 

 

 

پاسخ دهید

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است.
ارسال نظر برای این مطلب غیر فعال شده است!