بر ما شیعیان امام زمان (عج) لازم است تا قبل از ظهور ایشان خودمان را اصلاح کنیم تا انشا... پس از ظهور از یاران آن حضرت باشیم ...
برای مشاهده ی این کلیپ زیبا و متن آن از استاد پناهیان به ادامه مطلب مراجعه کنید ...
» دانلود فایل صوتی:
متن سخنرانی استاد پناهیان:
بعضیا گذاشتن مهدی فاطمه بیاد، تشر مهدی فاطمه رو بشنون آدم بشن
اون آدم شدنهای در پس تشر مهدی فاطمه دیگه زیاد روش حساب نکنیا.
خیلیا با تشر رسول خدا اومدن تو جرگه آدما،
اما وقتی دیدن دارن دارن در خونه فاطمه زهرا رو آتیش میزنن ساکت شدن رفتن کنار!
اون تربیت زیاد حساب نداره ها ...
تا قبل از اینکه ابروان گره خورده مملو از قهر مهدی فاطمه رو ببینی ادب بشی، شمشیر مهدی فاطمه رو ببینی آدم بشی، خودت همین جوری آدم بشو
اون آدمهای از سر ترس ِ اونجوری یه روزی شاهد بودن که علی رو طناب پیچ کردن... آمدن و حرفی نزدنا
سعی کنید بدون اینکه نسبت به شما اعمال قدرت بکنن عوض شده باشید... دلتون رفته باشه
وقتی اعمال قدرت بکنن عوض بشی دیگه این عوض شدن معلوم نیست چقدر اخلاص توش باشه
نخواه مهدی فاطمه بیاد مقابلت... تو رو تو رو دربایستی بندازه بعد بر اثر شدت رو دربایستی گناه نکنی
گناه نکن... آقا رو ندیده قبولش بکن...
اونایی که در اثر رودربایستی از پیامبر اسلام هیچی نمیگفتن به بچههاش، بعد از اینکه رسول گرامی اسلام از دنیا رفت با نگاهاشون اونقدر نیش به فاطمه زهرا زدن...
بعضی از همسران پیغمبر خیلی حسادت میکردن نسبت به فاطمه اما خب جرأت نمیکردن حرف بزنن...
بعد از رحلت پیامبر میومدن.... یه لبخندی به فاطمه میزدن: چی شد...؟
آخ... فاطمه رو آتیش میزدن...
خودت عوض بشو... تو اون درون دلت... قبل از اینکه تو رودربایستی بیفتی... عوض بشو... قبل از اینکه تو رو مقهور قدرت دین بکنن... آدم بشو...
تکبرتو خودت از دلت بردار... خودت از دلت بردار...
بله... و الا کاری نداشت... هر موقع علی بن ابیطالب دست به ذوالفقار میزد همه غلاف میکردن...
اومدن کلنگ بزنن به قبرستان بقیع... قبر فاطمه رو بشکافن... علی شمشیر کشید... عمامه زرد بست... اومد... حلقوم اون ملعون رو گرفت به زمین فشار داد... فرمود: خون همه تون رو روی زمین خواهم ریخت... تواضع کردن رفتن کنار... دیگه این تواضع تواضعه؟!
سعی کن تا وقتی علی آقاست، صدای نالهاش بلند نمیشه، حرفی نمیزنه، اون موقعها آدم خوبی باشی...
تا مهدی فاطمه نیومده عوض شو...
جزء آدمایی نباشیم که تحت فشار آدم میشن...
اسلام تو رو عزیز و گرامی نگه داشته... براش کاری نداره... : مهدی من برو... شمشیر بکش... اینا باید آدم بشن...
نه! تو رو خواسته آدم حساب بکنه... کاری نداشته باش بنده منو... ببینیم خودش میاد... خودش میاد...؟
میدونی ما چه جوری تکبر از وجودمون خواهد رفت؟ افتاده حال میشیم؟
مهدی فاطمه هر بار که پرونده ما رو نگاه میکنه یه نامه برای ما بفرسته... : فلانی خجالت نکشیدی...؟
دو بار... سه بار... عوض میشیم... اما اینکارو نمیکنه آقا...
یادت باشه اینکارو نخواهد کرد...
بخاطر همینه هرچی صداش میزنی باهات حرف نمیزنه... میگه نمیخوام تو رودربایستی گیر بکنه... اما وقتی مطمئن شد تو دیگه خراب نمیشی... تو خودت درست شدی... چرا نیاد با تو حرف بزنه؟ با تو حرف نزنه با کی حرف بزنه؟ هان....؟
اونایی که از روی ترس و طمع به پیامبر ایمان آوردن، همونها بلند شدن در خانه فاطمه رو آتش زدن...
اینجوری نباش... خودت عوض شو... آزادانه....
تو بدترین شرایط ایمان بیار... تو بدترین شرایطا... ایمان بیار... نذار برا دوران پیری...
بگو خدایا من دوران جوانی که این همه عوامل تحریک داشتم بلند شدم اومدم... حالا دیگه منو آدم حساب میکنی...؟
بعضیا گذاشتن مهدی فاطمه بیاد، تشر مهدی فاطمه رو بشنون آدم بشن
اون آدم شدنهای در پس تشر مهدی فاطمه دیگه زیاد روش حساب نکنیا.
خیلیا با تشر رسول خدا اومدن تو جرگه آدما،
اما وقتی دیدن دارن دارن در خونه فاطمه زهرا رو آتیش میزنن ساکت شدن رفتن کنار!
اون تربیت زیاد حساب نداره ها ...
تا قبل از اینکه ابروان گره خورده مملو از قهر مهدی فاطمه رو ببینی ادب بشی، شمشیر مهدی فاطمه رو ببینی آدم بشی، خودت همین جوری آدم بشو
اون آدمهای از سر ترس ِ اونجوری یه روزی شاهد بودن که علی رو طناب پیچ کردن... آمدن و حرفی نزدنا
سعی کنید بدون اینکه نسبت به شما اعمال قدرت بکنن عوض شده باشید... دلتون رفته باشه
وقتی اعمال قدرت بکنن عوض بشی دیگه این عوض شدن معلوم نیست چقدر اخلاص توش باشه
نخواه مهدی فاطمه بیاد مقابلت... تو رو تو رو دربایستی بندازه بعد بر اثر شدت رو دربایستی گناه نکنی
گناه نکن... آقا رو ندیده قبولش بکن...
اونایی که در اثر رودربایستی از پیامبر اسلام هیچی نمیگفتن به بچههاش، بعد از اینکه رسول گرامی اسلام از دنیا رفت با نگاهاشون اونقدر نیش به فاطمه زهرا زدن...
بعضی از همسران پیغمبر خیلی حسادت میکردن نسبت به فاطمه اما خب جرأت نمیکردن حرف بزنن...
بعد از رحلت پیامبر میومدن.... یه لبخندی به فاطمه میزدن: چی شد...؟
آخ... فاطمه رو آتیش میزدن...
خودت عوض بشو... تو اون درون دلت... قبل از اینکه تو رودربایستی بیفتی... عوض بشو... قبل از اینکه تو رو مقهور قدرت دین بکنن... آدم بشو...
تکبرتو خودت از دلت بردار... خودت از دلت بردار...
بله... و الا کاری نداشت... هر موقع علی بن ابیطالب دست به ذوالفقار میزد همه غلاف میکردن...
اومدن کلنگ بزنن به قبرستان بقیع... قبر فاطمه رو بشکافن... علی شمشیر کشید... عمامه زرد بست... اومد... حلقوم اون ملعون رو گرفت به زمین فشار داد... فرمود: خون همه تون رو روی زمین خواهم ریخت... تواضع کردن رفتن کنار... دیگه این تواضع تواضعه؟!
سعی کن تا وقتی علی آقاست، صدای نالهاش بلند نمیشه، حرفی نمیزنه، اون موقعها آدم خوبی باشی...
تا مهدی فاطمه نیومده عوض شو...
جزء آدمایی نباشیم که تحت فشار آدم میشن...
اسلام تو رو عزیز و گرامی نگه داشته... براش کاری نداره... : مهدی من برو... شمشیر بکش... اینا باید آدم بشن...
نه! تو رو خواسته آدم حساب بکنه... کاری نداشته باش بنده منو... ببینیم خودش میاد... خودش میاد...؟
میدونی ما چه جوری تکبر از وجودمون خواهد رفت؟ افتاده حال میشیم؟
مهدی فاطمه هر بار که پرونده ما رو نگاه میکنه یه نامه برای ما بفرسته... : فلانی خجالت نکشیدی...؟
دو بار... سه بار... عوض میشیم... اما اینکارو نمیکنه آقا...
یادت باشه اینکارو نخواهد کرد...
بخاطر همینه هرچی صداش میزنی باهات حرف نمیزنه... میگه نمیخوام تو رودربایستی گیر بکنه... اما وقتی مطمئن شد تو دیگه خراب نمیشی... تو خودت درست شدی... چرا نیاد با تو حرف بزنه؟ با تو حرف نزنه با کی حرف بزنه؟ هان....؟
اونایی که از روی ترس و طمع به پیامبر ایمان آوردن، همونها بلند شدن در خانه فاطمه رو آتش زدن...
اینجوری نباش... خودت عوض شو... آزادانه....
تو بدترین شرایط ایمان بیار... تو بدترین شرایطا... ایمان بیار... نذار برا دوران پیری...
بگو خدایا من دوران جوانی که این همه عوامل تحریک داشتم بلند شدم اومدم... حالا دیگه منو آدم حساب میکنی...؟