«حجاب، یادگار حضرت فاطمه(س)» تفکر و تلنگر

«حجاب، یادگار حضرت فاطمه(س)» تفکر و تلنگر

✹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ ✹
════════════════════ ೋღ❤️ღೋ════════════════════

«حجاب، یادگار حضرت فاطمه(س)» تفکر و تلنگر

 

 

نوشتم؛ شگفتا از بانوان شیعه ای که منزلت والای خویش را با جلوه در مقابل دیدگان همگان نشناخته و بد، مسیری می روند...

معترض شد و گفت: پوشش من همین است... آقایان چقدر ضعیفند که کنترل نگاه خویش، ندارند...!

 

 

 

گفتم: خداوند میداند که چقدر در کنترل نگاهم با توسل به چشمان علی (ع), سربلند در آزمون خداوندگارم هستم...

اما دیدن, در اختیار من نیست...نمیتوانم کورمال کورمال راه بروم...

و تو با چنین سر و وضع شیطانی, چشمانم را می آزاری...چشمانی که میخواهند, جز حلال نبینند...

مرا مسئولیتی است بر گردنم ؛ و آن, کنترل نگاه, مهار نفس و عفت است...

و تورا نیز مسئولیتی است بر گردنت ؛ و آن حفظ پوشش, مهار نفس و عفت است...

من سر هرنماز, عهدم را با خدایم محکمتر میکنم,,,, بارالها عهد میبندم که چشمانم جز آنچه حلال و محرم من است, ننگرد..

اما تو...

پوشـشـت فریاد میزند که در انجام مسئولیـتـت... در مهار نـفـسـت...  وا مانده ای...!؟

 

 

زندگی این دنیا صباحی بیش نیست...

و فرشته ای که میشمارد تعداد اعمال مارا بخوبی مسئولیتش را داناست, حساب میکند و روز جزا, نشانمان میدهند اعمالمان را....

بدحجابی تو چه آشوبها که به پا نکرد‼

و تو نمیدانی...

چه حق الناسها به گردن داری...

جوانانی که به گناه افتادند و با موهای پریشانت, پریشان شدند.. چه دخترانی که الگوی آراستنشان در ملع عام, تو بودی‼️


عهد ببند...

و در هر نـمـاز عهدت را محکــمـتر کن...

الــهی عـهـد میبندم که جز نزد محارمم, جلـوه نـنمایم...

 


  ════════════════ ೋღ❤️ღೋ ════════════════

 

 

به راستی این ها عامل سیاهی دل است و ضربه به خودمان...

 

- تازه با هم رفیق شده بودیم، خیلی با محبت و بی غل غش بود. با اینکه از حجابش خوشم میومد، اما تنبلی میکردم چادر روی سرم باشه. یه روز که برای درس خوندن اومده بود خونه ما ،همراه خودش چندتاشکلات با بسته بندی های زیبا هم آورده بود. دوتا از اون هارو به من داد. خودش هم یکی از شکلات ها رو باز کرد و گذاشت وسط بشقاب.

چند لحظه ای ازدرس خواندنمان نگذشته بود که دوتا مگس مزاحم سر و کله شان پیداشد و یک راست رفتند سراغ شکلاتی که بدون بسته بندی بود.من تلاش کردم مگس ها را فراری بدهم ولی کوثر خیلی آرام گفت:"تقصیر خودشه... تا خودش رو نپوشاند ،مگس ها رهایش نمیکنند."

فهمیدم که میخواهد غیر مستقیم به من درس حجاب بدهد و بگوید: "مگس ها کاری ندارند که تو به خاطر تنبلی حجاب نداری آنها کارشان مزاحمت است و فقط به ظاهر نگاه می کنند؛ پس من و تو باید خیلی به حجاب ظاهرمان برسیم."

مهرش بیشتر از قبل در دلم افتاده، تا به حال امر به معروف و نهی از منکر به این قشنگی ندیده بودم.

 

 

راستی شما چطوری امر به معروف و نهی از منکرمی کنید ؟! در نظرات به اشتراک بذارید.

 

 

 

 

 

پاسخ دهید

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است.
ارسال نظر برای این مطلب غیر فعال شده است!