« عشق » از نظر اسلام

« عشق » از نظر اسلام

« عــشــق » از نـظـر اســلام

 

« عــشــق » از نـظـر اســلام ...

 

دوست دارم نظر اسلام را درباره عشق وحدود آن و نحوه برخورد با آن را بدانم؟ ...

 

 

 

چه خوب است ابتدا توضیحی درباره واژه عشق و کاربرد آن در متون دینی ( قران و روایات) و معنای آن به عرضتان برسانیم:


تعبیر به عشق به معناى رایج آن در قرآن و روایات نیامده، ولى چون عشق به معناى شدت محبت و دوست داشتن و در واقع مرتبه عالى محبت است، در قرآن کریم و روایات در مورد آن مطالبى ذکر شده است. مثلاً در قرآن کریم مى‏خوانیم: والذین آمنوا اشدّ حبّا لله؛ بالاترین محبتى که اهل ایمان دارند، محبت و علاقه به خداوند است(بقره، آیه‏ى 162). بنابراین در جواب سوال شما ابتدا باید عشق را تعریف کرد و موارد و مصادیق آن را مشخص نمود.


چون محبت به چیزى به خاطر وجود کمال و فضیلتى در آن چیز است و خداوند کمال و جمال محض است و بالاترین اوصاف از آن او است، پس محبت و عشق حقیقى آن است که انسانى که به دنبال کمال مى‏گردد خود را در مدار جاذبه کمال مطلق، یعنى خداوند متعال قرار دهد و قرآن کریم تنها محبوب حقیقى و اصیل را خداوند متعال مى‏داند(رجوع کنید به سوره‏ى توبه، آیه‏ى 24 و هود، آیه‏ى 113 و عنکبوت، آیه‏ى 4 و زمر آیه‏ى 3).و نیز در روایات به محبت خداوند سبحان تأکید فراوان شده است(رجوع کنید به المحبة فى الکتاب و السنة، بیروت، دارالحدیث، چاپ اول، 1421 ق، ص 199 - 200، حدیث 891 - 893 به ترجمه این کتاب نیز مى‏توان مراجعه نمود). و هر محبتى که انسان به موجودى دیگر غیر از خداوند دارد در واقع پرتوى از محبت به خداوند است. چون هر موجودى هر کمالى را که دارد از خود ندارد، بلکه از خداوند جمیل دارد.

 


گفتنی است واژه «عشق» مشتق از «عشقه» به معناى میل مفرط است و «عشقه» گیاهى است که هرگاه به دور درخت مى‏پیچد، آب آن را مى‏خورد؛ در نتیجه درخت زرد شده، کم‏کم مى‏خشکد.«ابن منظور»؛ لسان العرب، ج‏9، ص‏224 . امّا در اصطلاح، «عشق» عبارت است از: «محبت شدید و قوى». به عبارت دیگر، عشق مرتبه عالى محبت است.احمد غزالى، احیاء علوم الدین، ج‏4، ص‏275.
امّا حقیقت آن است که تعریف حقیقى این واژه، ممکن نیست. محى الدین ابن عربى مى‏گوید: «هر کس عشق را تعریف کند، آن را نشناخته که عشق شرابى است که کسى را سیراب نکند»«الفتوحات المکیة، ج‏2، ص‏121.
ماسینیون مى‏گوید: نخستین عارفان، واژه عشق را به کار نمى‏بردند؛ شاید از عشق زمینى و جسمانى هراس داشتند و از این رو، بیشتر از محبّت یاد مى‏کردند.ر.ک: بابک احمدى، چهارگزارش از تذکرة الاولیاء عطار، ص‏46.


عطار گفته است:
پرسى تو ز من که عاشقى چیست؟   روزى که چو من شوى، بدانى‏
در عرف عرفان عشق بار معنایی خاصی دارد و برخی نیز معتقدند,عشق قابل تعریف علمى نیست؛ زیرا نه محسوس است و نه معقول، در حالى که در دو قلمرو «حس و عقل» تأثیر دارد. اگر تعریف کننده، خود عشق مى‏ورزد، مسلماً تعریف او صحیح نخواهد بود؛ زیرا این پدیده غیر عادى به تمام اندیشه و مشاعر او مسلّط است؛ به عنوان مثال اگر عاشق بخواهد عشق را تعریف کند، مفاهیم موجود در تعریف، با وضع روانى عاشق رنگ‏آمیزى مى‏شود و به اصطلاح «مولوى»، بوى عشق مى‏دهد.محمد تقى جعفرى، نقد و تحلیل مثنوى، ج 3، ص‏147.


هرچه گویم عشق را شرح و بیان  ‏-   چون به عشق آیم خجل باشم ز آن‏
گرچه تفسیر زبان روشن گر است‏   -   لیک عشق بى زبان روشن‏تر است‏
چون قلم اندر نوشتن مى‏شتافت‏     -     چون به عشق آمد، قلم برخود شکافت‏
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت   ‏-   شرح عشق و عاشقى هم عشق گفت‏
  آفتاب آمد دلیل آفتاب‏    -    گر دلیلت باید از وى رو متاب‏
مثنوى معنوى، دفتر1، ابیات 112 - 116.

 

 


گذشته از این معانی لغوی واصطلاحی که برای عشق ذکر شد در یک تقسم بندی کلی عشق دو گونه است:

 

 

الف) عشق‏هاى مجازى:


در این گونه عشق‏،موضوع عشق ورزی همانا صفات ظاهری و کمالات مشهود و محسوس محبوب است .یعنی کمالات ظاهری محبوب موجب جذب عاشق می شود. عشق مجازی خود دو گونه است.
1-عشق حیوانی که در آن عاشق تنها از روی شهوت و هوس معشوق خود را می خواهد و به جنبه های جنسی او نظر دارد امروزه در عرف کوچه وبازار این معنا طیف گسترده ای دارد تا آنجا که رندی گفته است : به دنیا هر کجا درد دلی بود به هم کردند و عشقش نام کردند. تا آنجا که دیده می شود برخی از جوانان اشعار عرفانی عرفا را تا آنجا پایین می آورند که آنرا برای جنس مخالفی که تازه با آنها آشنا شده اند می نویسند هر چند برخی سعی بر این دارند که این نوع کشش های طبیعی به جنس مخالف را عشق مجازی تعبیر کنند ولی واقعیت این است که اکثر آنها چیزی جز میل جنسی و یا هیجانات زود گذر نیست بی مناسبت نیست اگر اینجا خاطره ای را از علامه محمد تقی جعفری نقل کنم ایشان می فرمودند روزی جوانی چهره و رفتارش عوض شده بود هر روز رنگ پریده تر وگوشه گیرتر می شد مادرش از او پرسید پسرم من مادرتم به من بگو چرا به این روز افتاده ای ؟ گفت راستش مادر من عاشق شده ام! مادر پرسید عاشق کی شدی؟ گفت: هر کی که شما بگید ! گفت خاک بر سرت با این عاشق شدنت !خوب بگو من زن می خواهم چرا دیگر معنای عشق را خراب می کنی؟
2-عشق پاک که اگر چه نظر او به ظاهر محبوب است، ولی چون ظاهر نماد باطن است و نشان از ذات الهی دارد، خود زمینه ساز عشق حقیقی می شود و مانند پلی عاشق را به سوی عشق حقیقی رهنمون می گردد.

 


ب ) عشق حقیقى و الهى:


عشق حقیقى عبارت است از قرار گرفتن موجودى کمال‏جو در مسیر جاذبه کمال مطلق، یعنى خداوند متعال، پروردگارى که جمیل مطلق، بى‏نیاز، یگانه، داناى اسرار، توانا، قاهر و معشوق است که همه رو به سوى او دارند و او را مى‏طلبند (احیاء علوم الدین، غزالى، ج 4، ص 283 - 279)
عشق مجازى خود عشق اصلى و اصیلی نیست و از روى تسامح به آن عشق اطلاق مى‏شود. پیروان عرفان، جهان هستى را (از جمله انسان را) مظهر و نشان حضرت حق دانسته، و عشق به مظاهر خداوند سبحان را عشق مجازى در طول عشق به ذات پروردگار مى‏دانند. به قول سعدى:


به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست - عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
عشق مجازى همچون پل و نردبان به عالم عشق حقیقى است. از آن جا که تمام عوالم هستى و موجودات آن، حضرت حق را نشان مى‏دهند، امورى مجازى به شمار مى‏روند. به همین جهت عشق به آیات الهى، عشقى مجازى قلمداد مى‏شود.
عشق مجازى باید به عشق حقیقى بر گردد تا ارزش پیدا کند و عاشق از رهگذر کمالات محسوس به کمال مطلق رهنمون گردد. و اگر در همان متوقف گردد جز انحراف هیچ نخواهد بود و سد راه کمال آدمی می گردد. زیرا عشق ما بر معشوق راستین متمرکز است و به هر آن چه که از اوست و بوى او را مى‏دهد و نشانه اوست عشق مى‏ورزیم. ازاین‏رو توقف در این عشق هر چند بهتر از نداشتن عشق است، ولى نتایج عشق حقیقى و راستین را ندارد.

 

 


هر عشق و محبتى که از این دو مقوله خارج باشد عشق نیست بلکه شهوت و غریزه زیستی است در واقع آفتى است که به رنگ عشق درآمده و زایل شدنى است. به طورى که در برهه‏اى از عمر انسان ظاهر می گردد (عشق کاذب شهوانى بیشتر در سنین جوانى رخ داده و گاهى همچون آتشفشان، جلوه می کند که بایستى از آن به خاطر اثرات مخرب و ویرانگرش پرهیز نمود) و بعد از سپرى شدن آن دوره رخت برمى‏بندد و بر زیر خاکسترهاى آن خرابى و فساد شدیدى باقى خواهد ماند. جداى از مورد عشق کاذب و دروغین این امکان هست که در یک انسان، هم عشق مجازى باشد و هم عشق حقیقى، اما چینش و نحوه قرارگیرى این دو، به صورت طولى مى‏باشد، یعنى توجه اولى به عشق مجازى است ولى هدف نهایى متوجه عشق حقیقى (خداوند متعال) است و همان طور که ذکر شد درنگ و توقف در عشق مجازى رهزن و بازدارنده از رشد و تعالى مى‏باشد.

 


تنها آن عشق مجازى که در دل جاى دارد، مى‏تواند پلى براى رسیدن به عشق الهى باشد. عاشق باید به منشأ کمال و حسن معشوق توجّه کند و دیدگاه خود را به آن معطوف دارد و معشوق مجازى را «نمادى» از معشوق حقیقى خویش تلقى کند و او را جلوه‏اى از جمال و کمال او بداند.
اگر در عشق مجازى، عاشق همواره به این حقیقت واقف شود که معشوق او «مجازى» است و تنها براى راهبرى او به «عشق برتر و برین» است، مى‏تواند از این عشق گذر کرده و به عشق حقیقى و الهى برسد؛ امّا اگر نگاه خویش را بر همان معشوق مجازى محدود سازد و جان و دلش محدود و مسخر و مقید وى گردد، هیچ‏گاه نمى‏تواند از او گذر کند و به معشوق حقیقى دست یابد. علاوه بر این؛ همواره باید عاشق بکوشد و دقّت نماید که هنگام برخورد با معشوق مجازى، به یاد معشوق حقیقى افتد و با نگاه او، هجران معشوق اصلى را یاد آورد؛ مانند عشق یعقوب به پسرش یوسف: هرگاه که یعقوب، یوسف را به «چشم سر» مى‏دید، به «چشم سرّ» در مشاهده حق بود و چون مدتى مشاهده یوسف از وى دریغ شد، مشاهده حضرت حق نیز از دل وى در حجاب گردید. از این رو آن همه جزع و فزع یعقوب در فراغ یوسف، بر فوت مشاهده حق بود؛ نه بر فوت مصاحبت یوسف و آن زمان که دوباره به دیدار یوسف موفق شد، به سجده افتاد که دلش معشوق اصلى را دید.(کشف الاسرار، ج‏5، ص‏140؛ در این خصوص نگا: عرفان اسلامى، صص‏177 و 178)

به هر روى، زمانى مى‏توانیم عشق مجازى را به عشق الهى و حقیقى مبدل سازیم که از آن گذر کنیم و به منشأ و منبع اصلى و سبب اصیل آن روى آوریم.


چشم دریا دیگر است و کف دگر  -   کف بهل وز دیده دریا را نگر
جنبش کف‏ها ز دریا روز و شب‏   -   کف همى بینى و دریا نى عجب‏
ما چو کشتیها به هم بر مى‏زنیم‏   -  تیره چشمیم و در آب روشنیم‏
اى تو در کشتى تو رفته به خواب‏  -  آب را دیدى، نگر در آبِ آب‏
آب را آبى است کو مى‏راندش ‏  -   روح را روحى است کو مى‏خواندش‏
(مثنوى‏ معنوى، دفتر3، ابیات 1270 - 1274)


امیدوارم خداوند منان از آن عشق نابی که به بندگان خاص خود می چشاند ما را نیز سیراب کند.

منبع: اخلاق پرسمانی

 

 

پاسخ دهید

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است.
ارسال نظر برای این مطلب غیر فعال شده است!