سربندهای فراموش شده (شهدای طلائیه)

سربندهای فراموش شده (شهدای طلائیه)

 

پنجـره زیـبـاســت اگــر بـگـذارند           چشم مخصوص تماشاست اگربگذارند

من از اظهارنظر های دلم فهمیدم        عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند ...


اینجا القمه علمدار خمینی حاج حسین خرازیه. اینجا همون جاست که دست حسین خرازی فرمانده پیروز لشکر 14 از تنش جداشد. اینجا همون جائیه که سر نازنین حاج ابراهیم همت ؛ سردار خیبر از تنش جداشد. اینجا همون جائیه که حاج مهدی باکری وقتی رد میشد شب عملیات ، دید جنازه برادرش حمید باکری افتاده رد شد و رفت هر چی فریاد زدند آقا مهدی جنازه حمید رو برگردون گوش نکرد آخر در مقابل اصرار فرمانده از پشت بی سیم جواب داد آخه اینا که اینجا افتادند همشون حمید باکری اند کدوم رو برگردونم؟ خواهر شهید باکری میگه ما سه تا برادر داشتیم هر سه تاشون شهید شدند هیچ کدوم جنازه هاشون به ما نرسید. یکی علی باکری بود ، زمان شاه ، ساواک علی ما رو دستگیر کرد ، تکه تکه کرد و هیچ چی از جنازشو به ما نداد.

داداش حمید ما رو هم که آقا مهدی تو خیبر جا گذاشت و رفت. خود آقا مهدی هم تو وصیت نامش نوشته بود:

"خدایا از تو میخوام که وقتی کشته میشم جسدم پیدا نشه تا من یه وجب از خاک این دنیا رو اشغال نکنم " توو عملیات بعدی افتاد تو دجله جنازشو آب برد. هیچ کدوم از سه برادر برنگشتند.

اینجا طلائیه است. جوونها! نوجوونها! اینجا یه دونه درخت هم نداره. نه دریاست ، نه کیش ، نه تفریحات داره ، نه پارکه. اینجا فقط بیابونه.اما حالا بزار بگم طلائیه چیه تا هر کی پرسید بگی طلائیه چه جور جائیه. طلائیه بوی خدا میده اگه رفتی طلائیه هر کی ازت پرسید کجا رفتی سرتو بالا بگیر و بگو رفته بودم قطعه ای از بهشت.

مگه بهشت غیر از اینه؟ بهشت اونجائیه که هیچ کدوم از زرق و برقهای دنیا دیگه اونجا ارزش نداره. تو اگه رئیس جمهور هم باشی با یه گدا فرق نداری... به عملت بستگی داره "یوم لا ینفع فیه مال ولا بنون الا من اتی الله لقلب سلیم" اون روزیه که نه شهرتت ، نه مقامت ، نه مدرکت ، نه مسئولیتت ، نه نسب ات ، نه فرزندت ، نه مالت ، هیچگدوم به درد نمی خورند فقط یه دل شفاف میخواد عین آینه.

طلائیه بهشته چون شهدا دعوت می کنند. شهدا شما رو بومیکنند تا ببینند دلهامون بوی حضرت زهرا میده؟؟ برین بشینین یه گوشه که دیگه حتی موبایلتون ‌آنتن نده از دنیا دور بشین راحت بشینین یه دل سیر گریه کنین. مگه ما مشکل نداریم وقتی که دیگه از همه جا رونده شدیم بریم طلائیه .

چرا طلائیه؟

آخه طلائیه مقر ابوالفضل عباسه. طلائیه خیلی شهید داره که هنوز پیدا نشده خیلی از شهدا رو هنوز جنازه هاسونو به ما نشون ندادند. تو طلائیه عراق اعلام کرد من تو این منطقه 800000 گلوله سر فرزندان شما ریختم. طلائیه سه راهی شهادته.

یعنی اینجا جنازه بچه ها اینقدر روهم روهم ریخت که رزمنده ها مجبور شدند از رو جنازه بچه ها رد شوند. خیمه گاه قمر بنی هاشم تو طلائیه ست. سر حاج ابراهیم همت تو طلائیه از تنش جدا شد. توحسینیه قمر بنی هاشم پای عکس شهید حسنی که میری از در باب التوبه که وارد شی میبینی عکس یه شهیدی ست که بدنشو گلوله برده سرش جداشده کنار پاش افتاده ، بدن نداره کنار عکسش 6000 تا از همین جوونایی که خیلی ها تهمت میزنند میگن اینا ارزشها رودیگه زیر پا میذارند دست نوشته نوشتند.

یه دختر جوون نوشته بود : ای سروپا منِ بی سرو پا خودمو کنار عکس تو تازه پیدا کردم.

یه دختر خانم تو طلائیه اومده بود با خودش کیک تولدبا خودش آورده بود. بچه های صدا وسیمای خوزستان رفتن باهاش صحبت کردند گفتند خانم کیک براچی آوردی گفت امروز اومدم تولدموتو طلائیه با شهدا جشن بگیرم خیال کردند تولد شناسنامه ایشه گفتند خوب به سلامتی چند ساله میشی گفت امروز یکساله شدم.گفتند یعنی چی؟گفت من یه عمر زیر بار گناه مرده بودم پارسال همین روز مارو آوردند طلائیه شهدا منو زنده کردند اومدم طلائیه جشن یکسالگی بگیرم. اینجا طلائیه ست......

اینجا طلائیه ست ... اینجا خاکش خیلی مقدسه. شهید زنده ست. خدا وقتی تو قرآن میفرماید : ولا تحسبن الذین قتلوفی سبیل الله امواتا شوخی نداره با کسی. میگه شما مردید شهید زنده ست. من وتومردیم منِ بیچاره مردم که نمیتونم بچه خودم ، برادر خودم،همسایه خودمو هدایتش کنم. شهید یه پلاکش هزار هزار دل میبره.

طلائیه که میری چه جوری خاکی میشی؟کسی غیر از شهید آدمو میکشونه طلائیه؟ طلائیه که هیچ چی نیست حتی تخت جمشید هم نیست که بگی رفتم آثار باستانی دیدم خاکهای طلائیه هم تا حالا توسط گروه تفحص چهار بار زیرو رو شده هیچ چی نیست همش خاکه. ولی چشمها چی میبینه که که آدمو میکشونه طلائیه؟

راستش اصلا اینجور نیست که عاشق بشی بری طلائیه .شهدا دلشون برامون تنگ میشه مارو میکشونند. چون طلائیه تا سال 69 دست عراقیها بود. چند ساله راه طلائیه باز شده؟

اگر مجنون دل شوریده ای داشت دل لیلی از آن شوریده تر بید

خوش به حال اونا که شهدا دعوتشون میکنن طلائیه.

یکی از فرمانده های جنگ میگفت خدارحمت کنه حاج عبدلله ضابط رو میگفت تو دنیا خیلی دلم میخواست سید مرتضی آوینی رو ببینم. هر کاری کردم جور نشد. بالاخره آقا مرتضی سید شهیدان اهل قلم تو فکه رفت رو مین وبه آسمون پر کشید. یه شب با کاروانی اومدم تو مناطق جنگی. شب تو جایی موندیم ومستقر شدیم. شب به خواب رفتم. خواب دیدم آقای آوینی اومد. تو خواب باهاش حرف زدم درددلامو گفتم بعد بهش گفتم آقا سید خیلی دوست داشتم وقتی تو زنده بودی ببینمت ولی توفیق نشد. تو خواب به من گفتش نگران نباش فردا ساعت 8 صبح بیا سر پل کرخه منتظرتم.

صبح بلند شدم مثل منِ بیچاره که هنوز به زنده بودن شهید شک دارم گفتم این چه خوابی بود؟ این که خیلی وقته شهید شده!! گفتم حالا برم ببینم چی میشه. بلند شدم رفتم سر قراری که با من گذاشته بودنیم ساعت دیررسیدو دیدم خبری از آوینی نیست داشتم مطمئن می شدم که خواب وخیالِ. سربازی که اون نزدیکی نگهبانی میداد اومد نزدیک من گفت آقا شما منتظر کسی هستین؟ گفتم آره با یکی از رفقا قرار داشتم.

گفت چه شکلی بود براش توصیف کردم گفت عجب!!! رفیقت اومد اینجا تا ساعت 8 منتظر شد نیومدی بعد که میخواست بره اومد پیش من گفت یه کسی میاد با این مشخصات با این قیافه بهش بگو آقا مرتضی اومد خیلی منتظر شد نیومدی کار داشت رفت وبا انگشتش کنار این پل یه چیزی نوشته برو بخون میگفت بخدا رفتم دیدم کنار پل با انگشتش خود مرتضی آوینی نوشته : فلانی آمدیم نبودید وعده مابهشت (سید مرتضی آوینی).

 

 

یه شهیدی از طلائیه پیدا کردند سیزده سال زیر خاک طلائیه که یکسال زیر خاک جنازه بمونه میپوسه ، سالم دراومد ...
خدا رحمت کند آقای ضابط رو میگفت: طلائیه چه طلائیه...
واقعا چه طلائیه.کاش میشد همونجا زندگی کنیم برا همیشه.
یکی از راویای لشکر 17 میگفت من 7 یا 8 ساله دارم کاروان میارم یه روز یه کاروانی آوردم بین اونا یه دختری دانشجوی پزشکی کاشان بود تو راه رفتیم شلمچه مسخره کرد ، رفتیم فکه مسخره کرد ، آوردیم طلائیه مسخره کرد ، تو طلائیه من بعد از صحبتها خاک تبرکی دادم دست این دانشجوها گفتم اینجا قدمگاه ابوالفضل العباسه این خاک رو ببرید هروقت دلتون گرفت و دلاتون آلوده شد یه گوشه بشینید و این خاک رو بو کنید یاد طلائیه کنید دلاتون باز بشه تا خاک رو دادم به این دختر خاک رو پرت کرد وگفت این مسخره بازیها چیه؟

تحویل نگرفت رفتیم از اینجا خرمشهر. شب خرمشهر خوابیدیم اول صبح دیدم یه کسی در اطاق رو میکوبه درو وا کردم دیدم همین دختر داره چه جور اشک میریزه و میگه یالا منو ببر طلائیه گفتم تو که میگفتی مسخره بازیه گفت تو رو خدا تو دیگه نگو شب خواب دبدم یه شهیدی از طلائیه اومد تو خوابم گفت تو میدونی اونایی که میان طلائیه ما یکی یکی میریم در خونه هاشون دعوتنامه بهشون میدیم.کی تورو راه داده خونه ما اومدی تو با اجازه کی پاتو گذاشتی تو طلائیه؟ گفتم آخه خانم دیگه مسیر ما طلائیه نیست.گفت یا منو میبری طلائیه یا من دیگه کاشان برنمیگردم همینجا میمونم.


گفت خدا شاهدِه برداشتم آوردمش طلائیه تا از ماشین پیاده شد پابرهنه شد دوید رو این خاکا خودشو انداخت اینقدر خودشو زد وگریه کرد...
طلائیه چه طلائیه. طلائیه قطعه ای از بهشت... اونجا دیگه شاه وگدا با هم فرق نمیکنند اونجا دیگه همه میگن خدا. اونجا میشه با خود حاج ابراهیم همت حرف زد.
طلائیه چه طلائیه...........
قسمتی از سخنرانی استاد مهدوی بیات

 

 

شهادت در نگاه شهیدان

 

 

 

شهید سید مرتضی آوینی 

1)الهی اگر جز سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمی‌خوانی، ما را بسوز آنچنان که هیچ‌کس را آنگونه نسوخته باشی.

2)شهادت پایان نیست، آغاز است، تولدی دیگر است در جهانی فراتر از آنکه عقل زمینی به ساحت قدس آن راه یابد. تولد ستاره‌ای است که پرتو نورش عرصه زمان را در می‌نوردد و زمین را به نور رب‌الارباب اشراق می‌بخشد. 

3)شهادت قلبی است که خون حیات را در شریان‌های سپاه حق می‌دواند و آن را زنده نگه می‌دارد.

4)شهادت، جانمایه انقلاب اسلامی است و قوام و حیات نهضت ما در خون شهید است. 

 

5)شهید منتظر مرگ نمی‌ماند، این اوست که مرگ را برمی‌گزیند. شهید پیش از آنکه مرگ ناخواسته به سراغ او بیاید، به اختیار خویش می‌میرد و لذت زیستن را نیز هم او می یابد نه آن کس که دغدغه مرگ حتی آنی به خود او وانمی‌گذاردش و خود را به ریسمان پوسیده غفلت می‌آمیزد.
6)شهادت مزد خوبان است.

 

شهید احمدرضا احدی

دیگر نمی‌خواهم زنده بمانم، من محتاج نیست شدنم، من محتاج تو هستم، خدایا! بگو ببارد باران، که کویر شوره‌زار قلبم سالهاست، که سترون مانده است، من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم، خدایا دوست دارم تنهای تنها بیایم ، دوست دارم گمنام گمنام بیایم، دور از هر هویتی، خدایا! اگر بگوئی لیاقت نداری، خواهم گفت:«لیاقت کدامیک از الطاف تو را داشته‌ام، خدایا دوست دارم سوختن را، فنا شدن را ، از همه جا جاری شدن را، به سوی کمال انقطاع روان شدن را...

شهید حمیدرضا نظام

شهادت شمع است و شهید پروانه‌ای خود از جنس آتش، شهید ذبیح عشق است، شهید علمدار کاروان نجات است، شهید روح تاریخ حیات است و شهید نبض آفرینش است.

 

 

 

شهید حاج ابراهیم همت

شهادت، زیباترین، بالنده‌ترین و نغزترین کلام در تاریخ بشریت است، شهادت بهترین و روشن‌ترین معنی حقیقت توحید است و تاریخ تشیع خونین‌ترین و گویاترین تابلو نمایانگر شکوه و عظمت شهید است.

شهید سید مجتبی علمدار

شهادت در یک کلمه به زیارت خدارفتن و به حق پیوستن است.

شهید علیرضا مردانی

ای عزیزان! شهید کسی است که در میدان جنگ و در خدمت امام یا نائب او کشته شود و هرکس در زمان امام زمان (عج) در حفظ اسلام کشته شود، یقیناً به او ملحق خواهد شد، شهادت عبارت است از نبوغ درخشان حیات در کمال هشیاری و آزادی.


شهید خداوردی قنبری

شهادت پایان مرگ و مردگی‌هاست. ما با خون خود به این مردگی‌ها پایان خواهیم داد و ضامن ضربان مداوم رگ‌های امت اسلامی خواهیم شد، اسلام نیازمند به شهداست و انسانیت نیازمند به تزریق خون، ما با شهادت خود همه این نیازها را برآورده خواهیم ساخت.

 

شهید بهشتی

1)شهادت در راه آرمان الهی «معشوق» ماست، آیا شنیده‌ای عاشقی را از معشوق بترسانند.
2)انقلاب اسلامی ما در تداوم پیروزیش حالا حالاها خون و شهادت می‌طلبد.
شهید سید کاظم ربطی

شهادت سرآغاز هر زندگیست            نترسم ز مرگی که خود زندگیست

 

 

 

شهید عباس کریمی

شهادت در اسلام،‌ مرگی نیست که دشمن بر مجاهد تحمیل کند، بلکه انتخابی است که وی با تمام آگاهی و شعور و شناختنش به آن می‌رسد.


شهید جلال عباسی

شهادت حد نهایی تکامل انسان و قله رفیع انسانیت است، شهادت، مرگ سعادت‌آمیزی است که آغاز دیدن و زندگی پر ثمر نوین را بشارت می‌دهد، شهادت یک تولدی است برای زندگی جاوید.


شهید غلامعلی فتحی

شهادت بهترین معراج عشق است.


شهید سید محمد سیامی

شهادت آیت است، شهادت نعمت است، شهادت مقدمه فتح در این دنیا و خود فتحی بزرگتر در آخرت است، شهادت خشنودکننده خداست.


شهید عباس قدوسیان

شهادت فانی شدن نیست بلکه به خدا رسیدن است، و زندگی جاوید است، شهادت موت نیست بلکه حیات است.


شهید عبدالله زارعکار

شهادت نعمتی بزرگ و دری است از درهای بهشت، شهادت نعمتی است، که مردان الهی به آن دست می‌یابند. شهادت به خدا رسیدن است و فانی شدن نیست، بلکه زندگانی جاوید است.


شهید ناصر شاه‌محمدی

کمال انسان شهادت است.


شهید علی اکبر محمود زاده

شهادت یک انتخاب است، انتخابی آگاهانه و مشتاقانه حرکت عاشق به سوی معشوق که نصیب هرکسی نمی‌شود.


شهید علی احمد زاده

احساس می‌کنم انشاالله شاهد زیبایی شهادت باشم و آن را تنگ در آغوش بکشم، و این بزرگترین آرزوی من است این راه انتخابی آگاهانه است و انسان را به سوی معشوق ازلی راهنمایی می‌کند.

 

 

«شهادت هنر مردان خداست»

 

 

ماهیت و مصادیق ایثار و شهادت

«شهادت» در تفکر اسلامی به معنای گذشتن از سرمایه جان و هستی خود در راه یک هدف و آرمان الهی است.
در تعریف « شهادت» در اندیشه اسلامی، آن چه که اصلالت و اهمیت دارد و در واقع محقق کننده ی حقیقت مقام شهادت می باشد، همانا انگیزه و نیت و غایت آن و وجه آگاهانه و اختیاری اش می باشد.
متفکر شهید، استاد مطهری در تعریف مفهوم شهادت و شهید چنین می فرماید:
« مرگی شهادت است که انسان با توجه به خطرات احتمالی یا ظنی یا تعیین،فقط به خاطر هدفی مقدس و انسانی و به تعبیر قرآن، «فی سبیل الله» از آن استقبال کند.
شهادت دورکن دارد: یکی این که در راه خدا و فی سبیل الله باشد؛ هدف، مقدس باشد و انسان بخواهد جان خود را فدای هدف نماید.

 

دیگر این که آگاهانه صورت گرفته باشد... شهادت به حکم این که عملی آگاهانه و اختیاری است و در راه هدفی مقدس است و از هر گونه انگیزه خودگرایانه، منزه و مبراست، تحسین برانگیز و افتخارآمیز است و عملی قهرمانانه تلقی می شود. در میان انواع مرگ میرها تنها این نوع از مرگ است که از حیات و زندگی، برتر و مقدس تر و عظیم تر و فخیم تر است... پس شهادت، قداست خود را اینجا کسب می کند که فدا کردن آگاهانه تمام هستی خود است در راه هدف مقدس...

از نظر اسلام هرکس به مقام و درجه شهادت نایل آید که اسلام با معیارهای خاص خودش او را شهید بشناسد، یعنی واقعاً در راه هدف ها عالی اسلامی با انگیزه برقراری ارزش های واقعی بشری کشته بشود، به یکی از عالی ترین و راقی ترین درجات و مراتبی که یک انسان ممکن است در سیر صعودی خود نایل شود نایل می گردد.»

 

 

 

شهادت را می توان کامل ترین جلوه ایثار دانست. همین وجوه ایثارگرانه و آگاهانه در رفتار شهید است که مقام وجودی او را برتری و تعالی می بخشد. حضور و سلوک و ایثار شهیدان و ایثارگران و مجاهدان، نه فقط موجب کمال فردی و ارتقاء و سعه وجودی ایشان می گردد؛ بلکه نقشی سازنده و شورآفرین و تعالی بخش و الهام دهنده و هدایت گری برای امت و دیگر مردمان دارد و موجب تغییر و تحول و رشد در سرشت و سرنوشت جوامع و امت ها نیز می گردد.
اسلام و علی الخصوص تشیع، دین و آیین جهاد و شهادت است و مجاهدان و ایثارگران و پیکارگران در راه خدا را به لحاظ مرتبه وجودی، حتی بالاتر از اولیاءالله و برابر با «خاصه اولیاءالله» می داند. به تعبیر زیبا و رسای حضرت امیر (ع) در نهج البلاغه:
«همانا جهاد، دری از درهای بهشت است.»
حضرت در فرازی دیگر از نهج البلاغه، جهاد را «جامه تقوا» می نامند.
می دانیم که شهادت نقطه اوج و مرتبه کمال سیر و صعود وجودی یک مجاهد و برترین صورت تحقق ایثار است. این گونه است که با شهادت، تقوا و ایثار و جهاد پیوند می خورند و مجاهد شهید را به درجات عالی وجودی در عالم ملکوت می رسانند.

 

 

 

معارف اسلامی به ما می آموزد که در جهان پس از مرگ، باطن اعمال دنیوی افراد تجسم می یابد و دارای درجات است. بهشت نیز دارای درهای گوناگون است و بهشت مجاهدان و شهدا و دری که برای ورود شهدا به آن بهشت آماده گردیده است، دری است که خواص اولیاءالله از آن در به جوار قرب الهی نایل می گردند.
به راستی، این از افتخارات و توفیقات بی دلیل مردم سرزمین ما است که این گونه سرشتی شهید پرور و ایثارگر دارند. ملت ایران در تجربه تاریخی حیات خود و به ویژه در سیر و سلوک عظیم تاریخی – معنوی خود در انقلاب اسلامی و سال های دفاع مقدس، نشان داده است که ملتی شهادت طلب و ایثارگر است.

پیکارگران مومن، پیش برنده امواج خروشان انقلاب اسلامی و رزمندگان به خون تپیده دفاع مقدس بهترین نمونه ها و مصادیق شهادت و ایثار هستند و به جرأت می توان گفت در تاریخ معاصر جهان، هیچ مردمی را از منظر مجاهده ی فی سبیل الله و ایثارگری و شهادت طلبی، برابر و هم طراز مردم ایران نمی توان دانست و این فوز عظیم مردم ایران به یقین برخاسته از پیروزی و اعتماد قلبی ایشان نسبت به تعالیم قدسی و معارف شیعی و عشق و حب صادقانه ی آنها نسبت به اهل بیت(ع) و تمسک به ولایت آن امامان نور می باشد.

 

 

 

به یک اعتبار، تمامی حیات ملت ایران در تاریخ معاصر و به ویژه در سه دهه اخیر را می توان از مصادیق ایثار و شهادت دانست و همین پتانسیل عظیم معنوی ایثارها و شهادت ها بوده است که کشور ما را در برابر انبوه بسیار گسترده و فراتر از تصور توطئه های استکباری، مصون و روئین تن کرده است و این همان حقیقتی است که سید شهیدان اهل قلم«سید مرتضی آوینی» از آن تحت عنوان «راز خون» نام می برد و آن را آشکار کننده حقایق و رمز پیروزی و توانمندی می دانست.

منبع: شهدا زنده اند

 

 

 

 

پاسخ دهید

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است.
ارسال نظر برای این مطلب غیر فعال شده است!